معمای صدساله حجاب؛ از قیام گوهرشاد تا دخالت انتظامی
کشتار بیسابقه مردم در مسجد گوهرشاد، شاید یکی از برجستهترین روزها در تاریخ معاصر ایران باشد. در آستانه سالروز این واقعه عبرتآموز و خونبار، سایت روات حدیث دست به بازخوانی آن زده است که در ادامه خواهید خواند.
رضاخان پس از به قدرت رسیدن در ۱۳۰۴ هجری شمسی در همان سالهای اول حکومتش به ترکیه رفت. ارتشبد محمود جم در خاطرات خود نوشته است: شاه رو در روی من ایستاد و گفت: «این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند. دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است. اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ما است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد.»
اولین جرقههای کشف حجاب
در عید نوروز ۱۳۰۶، مردم از نقاط مختلف ایران به سوی شهر قم روی آوردند و لحظه تحویل سال را در حرم مطهر حضرت معصومه به سر بردند. کثرت جمعیت بر اساس منابع موثق تاریخی به حدی بود که «در صحن حرم و رواقها جای سوزن انداختن نبود». در همین روز بود که «تاج الملک همسر رضاخان، و تنی چند از اعضای خاندان شاهی که به قم آمده بودند در غرفه بالای ایوان آینه بدون حجاب نشسته بودند». مردم جرأت نمیکردند به آنها اعتراض کنند اما خبر که به گوش روحانیای به نام شیخ محمدتقی بافقی رسید در برابر آنان ایستاد. ارتشبد حسین فردوست در کتاب خاطراتش از قول همسر رضاشاه نوشته است که «به دستور روحانیان، آنان را در اتاقی محبوس کردند و گفتند حق ندارید وارد حرم مطهر شوید.»
آنچه توانست آغازی بر جریان کشف حجاب رضاخانی باشد، تغییر اجباری کلاه پهلوی به کلاه شاپو بود. در ۱۳ فروردین ۱۳۱۴ هجری شمسی جشنی در شیراز برگزار شد که در حضور علیاصغر حکمت وزیر فرهنگ رضاشاه، چند نفر از دختران با سر برهنه به رقص پرداختند. در اولین واکنشها به این اقدام، حسامالدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرد و آن را از مظاهر بیدینی در جامعه دانست و به زندان انداخته شد. این واقعه موجی از اعتراضات در قم، مشهد، و تبریز را در پی داشت. در تبریز دو مرجع عالیقدر، سیدابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض کرده و به سمنان تبعید شدند.
مشهد مقدس؛ آغاز اعتراضات سازماندهی شده
اما بیش از دیگر شهرها، در مشهد مقدس بود که اعتراضات به کشف حجاب و تغییر لباس فراگیر شد. دستور تغییر لباس، همراه شده بود با برگزاری جشن هزاره فردوسی در مشهد و نمایش صحنههایی از بیحجابی در این مراسم و همچنین رسیدن خبر جشن شیراز و به زندان افتادن حسامالدین فالاسیری و تبعید دو نفر از علمای تبریز. علمای بزرگ مشهد از جمله آیتالله حسین قمی، سیدیونس اردبیلی و فرزند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی دیگر طی جلساتی در پی اعتراض به این امر برآمدند. سخنان علیاصغر حکمت وزیر فرهنگ رضاخان در تهران مبنی بر عمدی بودن رخدادهای جشن شیراز و اذعان به دستور مستقیم رضاشاه در برگزاری و انجام این کار، شعله اعتراضات را برافروخت.
مجموعه این رخدادها کار را به جایی رساند که آیتالله حسین قمی در توافقی با دیگر علمای مشهد به سوی تهران روانه شد تا شخصا با رضاشاه سخن بگوید و او را از کارش باز دارد. اما عاقبتی که او میخواست حاصل نشد و آیتالله قمی در باغی در شهر ری سکنی گزید و به محاصره سپاه شاه در آمد و زندانی شد. خبر که به مشهد رسید، اعتراض مردم و علما بالا گرفت. مردم گروه گروه به خانه آیتالله سیدیونس اردبیلی هجوم آوردند تا به نشانه اعتراض در آنجا تجمع کنند. کار چنان بالا گرفت و جمعیت چنان شد که چارهای جز انتقال تجمع به مکان بزرگتر نبود. از همین رو مسجد گوهرشاد مکان اعتراضات شد و هر روز یکی از علما برای مردم سخنرانی میکرد.
نامه به رضاشاه؛ آغاز سرکوب
معترضان پس از این، نامهای به رضاشاه نوشتند و با ۱۵۰ امضا به تلگرافخانه سپردند تا به دست شاه برسد. مفاد نامه پیش از آنکه تلگراف شود و به دست شاه برسد، به اطلاع فتحالله پاکروان استاندار خراسان رسید و به دستور او همه امضاکنندگان نامه بازداشت شدند. در همین اثنا، شیخ محمدتقی بهلول که تحت تعقیب نیروهای دولت بود و از شهری به شهر دیگر میرفت، صبح پنجشنبه وارد مشهد شد و مستقیما به حرم مطهر رضوی رفت. ماموران او را شناختند و ناشیانه اقدام به بازداشت او کردند غافل از آنکه این اقدام میتواند آتش زیر خاکستر را شعلهور کند. مردم برآشفتند و با تحریک نواب احتشام رضوی سرکشیک پنجم آستان قدس رضوی، بهلول را از چنگ ماموران در آوردند. بهلول مردم را به خانههایشان فرستاد تا پس از تامین نیازمندیهای یک تا دو هفتهای خانوادههایشان به آنجا برگردند.
پنجشنبه شب نوزدهم تیرماه بود و ماموران انتظامی هنوز دستوری از تهران نگرفته بودند و چارهای جز مماشات با مردم و علمای معترض نداشتند. جمعه بیستم تیرماه ۱۳۱۴ هجری شمسی بود و مردم به رسم همه ساله، مراسم سالروز بمباران حرم رضوی توسط روسها که به «عاشورای ثانی» مشهور شده بود را در صحنهای حرم و مسجد گوهرشاد برگزار کردند. ماموران که اینک دستور سرکوب شدید معترضان را داشتند، با خشونت بیشتری وارد عمل شدند و در روز شنبه ۲۲ نفر از معترضین را کشتند. پس از این هیاتی از ماموران دولتی به دیدار شیخ محمدتقی بهلول آمده و تضمین کردند که آیتالله قمی تا صبح یکشنبه آزاد خواهد شد. اما مردم همچنان دست از اعتراض برنمیداشتند.
کشتار در نیمهشب، دفن تا پیش از طلوع
در روز شنبه، جمعیت معترضان همچنان بالا میرفت. کسبه نیز با تعطیل کردن مغازهها به معترضین و متحصنین پیوستند و سخنرانان مختلف درباره مسئله تغییر لباس و کشف حجاب و زندانی شدن آیتالله قمی به سخنرانی میپرداختند. مسلسلهای سنگین و توپها نیز در این مواضع و روبهروی مسجد گوهرشاد و در ساعات پایانی در پشتبامها و مکانهای حساس مستقر شدند و نظامیان موضع گرفتند. در این بحبوحه که از همه جا بوی کشتار و خونریزی و سرکوب به مشام میرسید، محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی با توسل به این حیله که رضاشاه درخواست متحصنین را پذیرفته، روحانیون ارشد و مراجع خراسان را به بهانه مذاکره در این زمینه از میان مردم از مسجد گوهرشاد بیرون کشید.
قصد ماموران رضاشاه این بود که با خارج کردن سرشناسان و علما از میان مردم، نیمهشب که جمعیت کمتر میشد، درها را بسته و دست به کشتار مردم متحصن و معترض بزنند اما هر چه از نیمه شب میگذشت، جمعیت کم نمیشد و در حدود پانزده تا بیست هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن متحصن بودند. ماموران که دستورات شدید و سختگیرانهای از سوی رضاشاه برای سرکوب سریع و کامل معترضان دریافت کرده بودند، وحشیانه به کشتار مردم دست زدند و از ساعات اولیه بامداد یکشنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، گلولههای توپ و مسلسلها را به سوی مردم هدایت کردند و بدین ترتیب تا پیش از طلوع فجر همان روز، نزدیک به ۱۷۰۰ نفر کشته شدند. کشتگان در گودالی که در اطراف حرم کنده شده بود دفن شدند و برخی از زخمیان نیز در میان مردگان زنده به گور شدند.
حجاب؛ معمای ناگشوده صدساله
و اینگونه بود که رضاشاه با قدرت توپ و مسلسل مردم را به خاک و خون کشید و صدها نفر از مردم مومن و شجاع را به شهادت رساند و بسیاری از علما را تبعید و زندانی کرد تا بتواند حجاب را از میان ببرد و ظاهر مردم ایران را به آنچه در اروپا دیده بود نزدیک کند. و مردم تا پای جان در برابر این انحراف ایستادند و صدها نفر از آنها جانشان را فدای جهاد برای اجرای احکام الهی کردند. تامل در پیچ و خم تاریخ کشف حجاب، روز به روز این سوال را پررنگتر میکند که سرزمینی که مردمش برای جلوگیری از به باد رفتن حجاب اسلامی تا پای جان مقاومت میکردند، امروز چرا به سرنوشتی دچار شده است که برای جلوگیری از بدحجابی و بیحجابی نیازمند دخالت نیروهای انتظامی است. این معمایی است که گویی هنوز وقت حل کردن آن نرسیده است.
گویی هنوز وقت آن نرسیده که معلوم شود مردمی که در برابر وحشیانهترین و خشنترین رفتارهای شاهان پهلوی ایستادند و تن به زندگی غربی ندادند، چرا امروز برای وادار کردن شان به رعایت حجاب و حفظ احکام اسلامی، باید از راهکارهایی کمک گرفت که بیش از آنکه وجه فرهنگی و ایمانی داشته باشند، چهره استفاده از اقتدار حکومتی برای اجرای احکام اسلامی دارند. امری که میتواند زنگ خطری برای ایمان هزار و چند صد ساله مردم مسلمان ایران باشد. و همچنان جای این سوال باقی است که کلید این معمای صدساله چیست و کی باز خواهد شد؟
نظرات شما عزیزان: